آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت هفتاد و هشتم
زمان ارسال : ۲۴۰ روز پیش
فصل 36
انگار این دو بچه از طرف خدا آمده بودند تا کمی از درگیریهای فکری مرا کم کنند. صبحها تا عصر در یک مانتو فروشی مشغول به کار بودم و وقتی بر میگشتم آنها میهمان خانهام بودند. پونه آنقدر دوستم داشت که وقتی در اتاقم بودم بی اجازه در اتاقم ر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
۲۰ ساله 00عالییییی عالییییی مرسیییی مرضیه جونم 💋❤️